سبكهاي زندگي، تعهد و ازدواج: آيا من بايد ازدواج كنم؟ اگر بيش از اين صبر كنم، خيلي دير نخواهد شد؟ آيا بايد مجرد بمانم؟ اگر مجرد بمانم خيلي تنها نخواهم شد؟ اگر ازدواج كنم بايد بچهدار بشوم؟ بچهها چه تأثيري بر زندگي مشتركم ميگذارند؟ اينها برخي از سؤالاتي هستند كه جوانان هنگام فكر كردن به نوع زندگي آيندهشان از خود ميپرسند.
ما در وبلاگ خود این را به شما می آموزیم
حدوداً تا سال 1930،داشتن زندگي مشترك با ثبات يكي از معيارهاي موجه رشد در دوران بزرگسالي بود، اما در هفتاد سال گذشته، تمايل آدمها به داشتن رضايت شخصي در زندگي مشترك و بيرون از آن به عنوان يك هدف موجه ديگر، شدت يافته است. اما اين رضايت شخصي متأسفانه گاهي موجب بيثباتي زندگي مشترك ميشود.
به دنبال همين روند در دهه 1990، بزرگسالان بيش از دهههاي قبل از آن مجرد ميماندند. هر چند ميزان طلاق در سالهاي اخير سير نزولي داشته ولي در دهه 1970 به شكل نجومي افزايش يافت و هنوز هم در حد خطرناكي بالا است. هماكنون متوسط عمر زندگي مشترك در ايالات متحده آمريكا بالاي 9 سال است كه نشان ميدهد آمريكاييها هنوز گرايش زيادي به زندگي مشترك دارند. براي مثال، تعداد زناني كه هرگز ازدواج نكرده بودند در سراسر قرن بيستم در حدود 7 درصد باقي ماند.
يكي از دلايل بالا بودن ميزان طلاق در آمريكا، انتظارات آرمانگرايانه مردم از زندگي مشترك است. ما از همسرمان انتظار داريم همزمان عاشق، دوست، امين، مشاور، نانآور و پدر يا مادر بچهها باشد. افسانههاي رايج در مورد ازدواج هم به اين انتظارات غير واقعبينانه دامن ميزنند.
افسانهاي كه جا دارد به آن اشاره كنم اين است كه «مردها و زنها از دو سياره متفاوت آمدهاند.» بر اساس كتاب بسيار معروف جان گري (1992) دليل مشكلات رابطهاي شديد مردان و زنان اين است كه مردها «مريخي» هستند و زنها «ونوسي». بله تفاوت جنسيتي هم در بروز مشكلات زناشويي سهيماند ولي معمولاً علت اين مشكلات نيستند. تحقيقات نشان ميدهند رضايت زن و شوهرها از رابطه جنسي عشق و شور زندگي مشتركشان به اين بستگي دارد كه براي هم چقدر دوستان خوبي باشند.
اما چه عواملي يك زندگي مشترك مؤثر را رقم ميزنند؟ جان گاتمن از آغاز دهه 1970 به اين طرف، در حال بررسي زندگي زن و شوهرها است. او با زن و شوهرها در مورد پيشينه زندگي مشتركشان، فلسفهشان در باب ازدواج و نظرشان در مورد زندگي مشترك پدر و مادرهايشان صحبت ميكند. او وقتي در مورد اتفاقات روزمره با يكديگر صحبت ميكنند از آنها فيلمبرداري ميكند و صحبتهايشان را درباره وقايع خوب و بد زندگي مشتركشان ارزيابي ميكند. گاتمن براي سنجش ضربان قلب، جريان خون، فشار خون و كار دستگاه ايمني بدن زن و شوهرها به صورت لحظه به لحظه و در جريان بحث و گفتگوي آنان در مورد اين موضوعات از ابزارهاي اندازهگيري فيزيولوژيك استفاده ميكند. همچنين وضعيت زندگي مشترك آنان را هر سال وارسي ميكند. او و همكارانش هماكنون در هفت مطالعه متفاوت، 700 زن و شوهر را زير نظر دارند.
گاتمن از تحقيقات بسيار دقيقش، چهار اصل زير را بر ازدواجهاي موفق حاكم ميداند:
• شيفتگي و تحسين دلسوزانه: زن و شوهر در ازدواجهاي موفق، پيوسته همديگر را تمجيد ميكنند. لحن مثبت آنها در صحبتهايشان با يكديگر و در مورد يكديگر، زندگي مشتركشان را پيش ميبرد.
• دوست داشتن يكديگر: در ازدواجهاي خوب، طرفين يكديگر را دوست خود ميدانند و در هنگام استرس و بروز مشكلات از يكديگر حمايت ميكنند.
• چشمپوشي از بخشي از قدرت: در ازدواجهاي بد، يكي از طرفين قدرت را قبضه ميكند. اين كار را بيشتر شوهرها انجام ميدهند ولي گاهي بعضي از زنها نيز چنين كاري ميكنند.
• حل كردن اختلافات به كمك يكديگر: زن و شوهرها در ازدواجهاي موفق با هم مشكلات را حل ميكنند و در هنگام بروز اختلاف، هيجانشان را كنترل و با هم مصالحه ميكنند.
در مورد تجرد هم افسانههاي زيادي وجود دارد، از «مجرد پر شور و حال» تا «مجرد نااميد، تنها و خودكشيگرا». اما اكثر مجردها در حد وسط اين دو نگرش افراطي قرار دارند. نكات مثبت تجرد عبارت است از فرصت تصميمگيري درباره زندگي، فرصت جمع آوري امكانات لازم براي رسيدن به هدفها، آزادي در تصميمگيري و داشتن برنامه شخصي و پيگيري علايق شخصي، فرصت داشتن براي ديدن جاهاي جديد و آزمودن چيزهاي تازه و داشتن حريم و خلوت خصوصي. مشكلات مجردها نيز محروم بودن از روابط صميمي، احساس تنهايي و احساس انگشتنما بودن در جامعه ازدواجگرا است. صدور حكم كلي در مورد مجردها دشوار است. برخي از مجردها، مجرد ماندن را ترجيح ميدهند و برخي، بالاخره ازدواج ميكنند.
عدهاي هم زندگي مشترك بدون ازدواج (chohabition) را به عنوان حد وسط ازدواج و تجرد انتخاب ميكنند كه در آن طرفين با هم ازدواج نميكنند ولي رابطه جنسي دارند. در سال 2000 تقريباً 7 درصد زوجهاي آمريكايي به اين صورت با هم زندگي ميكردند كه 25 درصدشان 19 تا 24 ساله بودند و 42 درصدشان 25 تا 29 ساله. اما اين نوع زندگيهاي مشترك غالباً عمر كوتاهي دارند و يك سوم آنها يك سال هم دوام نمييابند. سؤال مهمي كه در مورد زندگي مشترك بدون ازدواج مطرح شده اين است كه آيا اين زندگيهاي مشترك موفقيت در پي دارد يا خير. همبستگيها كه ميگويد «احتمالاً نه». زن و شوهرهايي كه پيش از ازدواجشان چنين زندگي مشتركي دارند در ازدواجشان با هم احساس شادي كمتري ميكنند و بيشتر از زوجهاي معمولي احتمال دارد از هم جدا شوند